فکر روشن
مرگ بر منافق, مرگ بر ضد ولایت فقیه
سایه مقام معظم رهبری مستدام باد ** سلامتی آقا امام زمان(عج) و نزدیکی ظهور صلوات




خیلی لذت بخشه که:

آنقدر بخندی که دلت درد بگیره.

بعد از این که از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری.

برای مسافرت به یه جای خوشگل بری.

به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی.

به رختخواب بری و به صدای بارون گوش بدی.

از حموم که اومدی بیرون، ببینی حوله ات گرمه.

آخرین امتحانت رو پاس کنی.

کسی که زیاد نمی بینیش ولی دلت می خواد ببینی بهت تلفن کنه.

توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده  نمی کردی پول پیدا کنی.


برچسب‌ها: <-TagName->

ارسال توسط جبهه فدائیان ولایت
 
تاريخ : شنبه 8 تير 1392برچسب:,

a5a12d587328cea1ae19b018e906a0ad-425


برچسب‌ها: <-TagName->

ارسال توسط جبهه فدائیان ولایت

 

patugh-ir-81.jpg
من سرم توی کار خودم بود
baby-patugh-ir.jpg
بعد یه روز یه نفرو دیدم
baby-patugh-ir-1.jpg
اون این شکلی بود
baby-patugh-ir-2.jpg
ما اوقات خوبی با هم داشتیم
baby-patugh-ir-3.jpg
من یه کادو مثل این بهش دادم
baby-patugh-ir-4.jpg
وقتی اون کادومو قبول کرد من اینجوری شدم
baby-patugh-ir-5.jpg
ما تقریبا همه شبها با هم گفت و گو میکردیم
baby-patugh-ir-6.jpg
وقتی همکارام من و اونو توی اداره دیدن اینجوری نگاه میکردن
baby-patugh-ir-7.jpg
و منم اینجوری بهشون جواب میدادم
baby-patugh-ir-8.jpg
اما روز ولنتاین اون یه گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه
baby-patugh-ir-9.jpg
و من اینجوری بودم
baby-patugh-ir-10.jpg
بعدش اینجوری شدم
baby-patugh-ir-11.jpg
احساس من اینجوری بود
baby-patugh-ir-12.jpg
بعد اینجوری شدم
baby-patugh-ir-13.gif
بله….آخرش به این حال و روز افتادم
baby-patugh-ir-14.jpg
پدر عاشقی بسوزه
baby-patugh-ir-15.jpg


برچسب‌ها: <-TagName->

ارسال توسط جبهه فدائیان ولایت

d23ccb29211468ac7a86150d034b39c2-425

زیر بارون اگر دختری رو سوار کردید
جای شماره به او امنیت بدهید
.................
او را به مقصد مورد نظرش برسانید
نه به مقصد مورد نظرتان !
...................
بگذارید وقتی زن ایرانی مرد ایرانی را در کوچه ای خلوت میبیند
احساس امنیت کند ؛ نه احساس ترس
.................
بیایید فارغ از جنسیت...
کمی هم مــَــرد باشیم !!

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->

ارسال توسط جبهه فدائیان ولایت
 
تاريخ : دو شنبه 27 خرداد 1392برچسب:مطالب جالب,,

 

داستان خنده دار, پارمیدا

 

علی:خانومت و دختر کوچولوت چطورن؟

دانیال: خوبن. اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن تو رو ببینن.

علی:آره منم همینطور. آخ که اگه من اون پارمیدای خوشگل و نازتو ببینم، می نشونمش توی بغلم و یه دل سیر ماچش می کنم و حسابی اون چشمای قشنگشو می بوسم.

وای که چه موهای لختی داره پارمیدا.

آدم دوست داره دستشو بکنه لای موهاش. با اینکه فقط

عکسشو دیدما، ولی عاشقش شدم. وای که این پارمیدا

چقدر ناز و خوردنیه! باور کن ببینمش اصن نمی ذارم

از توی بغلم تکون ...

دانیال: ببین ادامه نده. پارمیدا اسم زنمه! اسم دخترم معصومه ست!

منبع:p30data.com

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->

ارسال توسط جبهه فدائیان ولایت
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: :.

اسلایدر